، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

عشق بابا و مامان

اهورا وجوجه کوچولو

دیروز که از دانشگاه اومدم با یک صحنه خیلی جالب مواجه شدم! اهورا به همراه یک جوجه! و پسری هم خیلی ذوق زده بود و اون زبون بسته رو یک لحظه رها نمی کرد!! از دیروز باهاش سرگرمه و باهاش حسابی بازی میکنه بیچاره جوجه راستی دایی شایان جوجه رو برات خریده اسمش رو هم گذاشته آرنولد!!!!!!!!!!!!! نمیدونم کجای این جوجه بیچاره به آرنولد می خوره اینم عکسهای اهورا و آرنولد!!!!!!!!! ...
16 آبان 1391

بدون عنوان

چند روزه پسرم سرما خورده مامانی خیلی ناراحته پسرم خیلی بی حاله و مامانی هم نمیدونه چیکار کنه به هر ترفندی که شده بهت سوپ وابمیوه وشلغم خوروندم خدا رو شکر امروز بهتری دیروز شلغم ها رو برات غالب زدم خیلی خوشت اومد و همه رو با اشتها خوردی اینم ده راه حل برا بقیه مامان ها البته ان شالله که بچه ها همیشه سالم وسلامت باشند وبه این چیزا نیازی نباشه ...
11 آبان 1391

بدون عنوان

هفته پیش آرشام جون با مامان مهربونش اومدن خونمون خیلی خوشحال شدم اما زیاد نموندن اما خوب بازم زحمت کشیدن دستشون درد نکنه چند تا عکس از دو تا گل پسر گرفتم برا یادگاری ...
11 آبان 1391

تولد چکاوک وامید

چهارم ابان تولد بچه های دایی ایمان بود یه تولد خوب با تم پرنسسی و کفش دوزکی خیلی به پسرم خوش گذشت حسابی رقصید و البته اتیش سوزوند ...
11 آبان 1391

خانه بازی شاپرک

توی کوچه مون یه پارک بازی باز شده خیلی خوشحال شدم حالا دیگه عصرها کلافه نمیشم که اهورا رو چیکار کنم اهورا هم خیلی دوستش داره و البته انتظار داره هر روز ببرمش و این هم یه ماجراست !!!!!!!!! ...
11 آبان 1391

شروعی تازه

سلام دوستان خوبید؟! این روزها حسابی گرفتار درس و دانشگاهم نتونستم خاطرات پسرم رو بنویسم اما همه رو ثبت کردم تا توی یه فرصت مناسب مثل حالا بنویسم پسرم خیلی اقا شده وقتی که میرم دانشگاه پیش مامان جون میمونه وهمه خیلی ازش راضی هستن اما هنوز من دلتنگ میشم و خیلی برام سخته اما وروجک حسابی خوش میگذرونه و هر بار با دست پر از خونه باباجون اینا میاد ...
11 آبان 1391
1